به سه دلیل دین نمیتواند پایه دمکراسی باشد:
اول این که نقش دین ایجاد دموکراسی نیست. هیچ دینی وجود ندارد که رسالت خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط آن اعلام کرده باشد.
دوم این که، دین اساسش بر اعتقاد نهاده شده و دمکراسی بر قرارداد. رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی، در حالیکه رابطه دمکراتیک، رابطهای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیقتر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
سوّم آن که،واحد دین، مؤمن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمیشناسند. مؤمنان امت دینند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند…
بهترین و سادهترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف رافائل از فلاسفه نقش بستهاست. آنجا میبینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان میدهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جاییکه بالاتر از اوست، تطبیق دهد.
ارسطو به عکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بیآن که با انگشت سبابه به خواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو میگوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسانها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نهخدا!
این اساس تفاوت ماهوی دین و دمکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آن است که اعتقاد و قرارداد را نمیتوان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آن که ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی میتواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد.
مهدی مظفری
*پروفسور مهدی مظفری، رئیس مرکز مطالعات اسلامگرایی و افراطیگری (CIR)، در بخش علوم سیاسی دانشگاه آرهوس دانمارک است.